ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

ویانا و ایلیا

خاطره ای از ویانا و ایلیا در میهمانی

ما به دیدن یکی از همکارانمان رفته بودیم که بعد از یک ساعتی که نشسته بودیم خواستیم برویم و زحمت را کم کنیم و از ما اصرار به رفتن و از صاحب خانه اصرار به شام ماندن که یکدفعه ایلیا گفت خاله مامانم راست میگه دیگه ما که تعارف نداریم می خواهیم بریم خانه خودمان شما بیایید آنجا ،ما شام نمیخوریم خیلی صحنه جالبی بود مخصوصا قیافه ایلیا خلاصه ما بالاخره ماندیم و بعد از خوردن شام ویانا گفت مامی من میخوام این بشقاب را روی اینا بذارم یعنی ویانا میخواست یک بشقاب را روی پیشدستیها بگذارد در واقع در جمع کردن کمک کند همانطور که بشقاب را بلند کرده بود خودش تشخیص داد باید پیشدستیها را روی آن بشقاب بگذارد خیلی دیدن...
30 مهر 1391

تغییر دادن مهد کودک دوقلوها

دوقلوها از اول مهرماه وارد مهد کودک پارسی واقع در خیابان پاسداران شدند در واقع چون از اول مهرماه هوا زودتر تاریک می شود و رفت و آمد سخت تر می شود و از آنطرف هم مامانی و بابایی بچه ها به مدت یک هفته به کربلا میرفتند و من با خودم فکر کردم الان که مامانی بچه ها نیست تا من خودم را از شرق به غرب برسانم چه کسی دنبال بچه ها می رود به همین خاطر من و بابای ایلیا و ویانا تصمیم گرفتیم دوقلوها را به مهد کودکی نزدیک به شرکتمان بیاوریم خدا را شکر با کمک یکی از همکارانمان به نام خانم علیزاده و معرفی به مهد کودک پارسی خیالمان از بابت جابجایی بچه ها راحت شد دوقلوها هم حیاط پر از وسایل بازی آنجا را دیدند و ...
23 مهر 1391
1